از دشت و دمن و گلزارها و درختان سر به فلک کشيده و چمزارهای سبز و متلون عبورکردم تا به ديار معشوق رسيدم ، در آن ديار نازنين دل داده ای را ملاقات کردم که خود عاشقتر و سوخته تر از من به نظر می رسيد ، منی که عمری را در آتش عشق سپری کرده ام و برخود می باليدم که حريفی ندارم زمانی به خودآمدم که فهميدم ديگران هم در اين وادی گام نهاده اند و ازمن فرا تررفته اند ، باديدن او ازخود بيزارشدم و خويش را درغمکده دهر يافتم ، زمان بشدت می گذشت و فرصت برای گفتگو و مباحثه اندک بود و اما خيلی چيزها و رازهای بيشماری برای مطرح شدن و درس گرفتن و عبرت آموختن دردل داشتم ولی نشد که نشد ، آن فرشته روزگارو معصوم زمانه هم حرفها و سخنانی دردل داشت و دلش می خواست دردها و رنجهای خودرا درميان نهد که گذر لحظه ها و ثانيه ها فرصت را ازدستش بگرفت ، افسوس که روزگارجفاکار تندی ها و تيزی های زيادی دربطن دارد و و شرايط را به گونه ای فراهم می سازد که تمامی رازها آدمی همچنان درنهانگاه بماند ، با اينکه خسته و رنجوربودم ولی باديدن او نيروی تازه ای بگرفتم ، او آنچنان سن و سالی نداشت واما جوشش خاصی دردرونش شعله وربود و بامردم زمانه خود فرق داشت به معرفت و شناخت والايی دست يافته بود بخاطر وصول به اين شناخت والا بايد سالهای متمادی تمرين کرد با اينکه درفرصت کوتاه امکان شناخت واقعی ازکسی وجود ندارد و لی آنچه عيان است چه حاجت به بيان و حتی در تحقيق هم نمی گنجد آری از صورت و سيمای نورانی اش همه چيز هويدا بود ، بوی عشق و معرفت می باريد ، او به چيزهايی رسيده بود که من و امثال من ها هنوز توانائی درک آن را نداريم او دراين وادی تنها نبود همدم و يار دلسوزی هم داشت خيلی مشتاق ديدارش بودم متاسفانه نشد ای کاش می شد ! ديدار با عاشقان و عارفان واقعی برای انسان خوب است باعث تحول و دگرگونی می گردد ، آری جرقه ها و بارقه های داخلی از همين ديدارها و ملاقاتها روئيده می شود ، عشقی که در او يافتم بمراتب بالاتر بود با عشق من فاصله ها داشت ، او دلی پاک و ضميری روشن داشت از آگاهی و بينائی خاصی برخورداربود بااين ملاقات کوتاه سوختن اورا حس کردم حالت عجيبی داشتم . از وجود او پندها و درسهای بيشماری آموختم ، اين ديدار با ديدارهای معمولی و عادی فرق داشت درطول حيات خود خيلی هارا ملاقات کرده ام و مدت های طولانی با آنها بحث و گفتگو نموده ام ، آنچه ماند درهمان لحظه ماند و بعداز گذشت زمان همه چيز فراموش شد ، اما اين مقوله و اين گفتگوی کوتاه از آن بحث های معمولی و عادی نبود بلکه کلی رمزو رموزی دراش پديداربود ، اين رمزها نمودار اتفاقات و حوادث خاص آينده را نشان می داد ، آينده ای که ترسيم آن برعهده من و شما نيست ، حتی دردايره او هم نمی گنجد ، اما من و او دريک چيز حس مشترک داشتيم آن هم ادامه راه بود راهی که عاقبتش به او می رسيد اين راه را بايد ادامه داد و ادامه اين راه به تنهائی سخت است ....
ندای عشاق...برچسب : عبور از,عبوري,عبور از, تلگرام,عبور الطريق في المنام,عبور النهر في المنام,عبور از پسورد ویندوز 7,عبور لاند ويكيبيديا,عبور, نویسنده : mamshouga بازدید : 209