شال ايسته ديم من ده ائوده آغلاديم

ساخت وبلاگ

شال ايسته ديم من ده ائوده آغلاديم

بيرشال آليب تئز بئليمـه  با غلاديم

غلام گيله قاشديم شالی  ساللاديم

فاطمه خالا منه جوراب  باغلادی

خان ننه می يادا ساليب آغلادی

 

من هم تحت تاثير بزرگترها قرارگرفتم  وزار زار گريه كردم تا شالگرداني بگيرم به خواسته خود رسيدم و شالي گرفتم و به كمرم بستم و پشت بام آقا غلام رفتم . شال را از روزنه پشت بام به داخل منزل آويزنمودم خاله فاطمه برايم يك جفت جوراب زيبائي رنگي بست وخاننه ام در صفحات زلال ذهنش خطوركرد و درياد او بسي گريه ها كرد ، آري شاعر حيدر بابا بيش ازحد با رسومات زيباي گذشته عجين شده است . و از آن رسومات با طرزو شيريني خاصي ياد مي كند و از برخوردها و اعمال زمان كودكي خود لب به سخن مي گشايد و آن دوران شيرين و جذاب و رويائي خودرا طوري مطرح مي سازد كه انگار هم اكنون در آن زمان طلايي بسرمي برد و همه چير همين حالا درحال رخ دادن است و سيمائي ملكوتي يك زن روستائي بعنوان يك تابلو فراموش نشدني درخاطر شاعر نقش مي بند و تمام هم بازي هاي دوران كودكي شاعر ( آقا غلام پسر خاله او و..) دركنارشاعر بسر مي برد و خان ننه مادر بزرگ شاعر همين امروز به رحمت ابدي پيوسته است و خانواده اورا به ماتم غم فرو برده است و انگار همين حالااست كه شاعر با سماجت خود شالي مي گيرد و به پشت بام منزل پسرخاله اش مي رود و آن را آويز مي كند و خاله فاطمه مادر غلام احساس مي كند كه شاعر حيد ربابا هست و درشال او يك جفت جوراب رنگين مي بندد و به ياد مادر بزرگ مرحوم او و به خاطر يتيم گذاشتن آنها اشك از ديدگانش فرو مي ريزد ، راستي انسان چرا اينگونه زندگي مي كند و چرا مداوم در گذشته ها درحال سيراست و باخاطرات شيرين و تلخش زنده است و از يادآوري آن به اوج لذت مي رسد و دردنيائي ديگر بسرمي برد كه اين دنيايي رويايي را با هيچ چيز نمي توان مقايسه كرد 


برچسب‌ها: شال ايسته ديم من ده ائوده آغلاديم ندای عشاق...
ما را در سایت ندای عشاق دنبال می کنید

برچسب : ايسته,ائوده,آغلاديم, نویسنده : mamshouga بازدید : 248 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 21:38