تنم از واسطه ی

تنم از واسطه ی دوری دلبربگداخت       جانم از آتش   مهر رخ جانانه بسوخت

شرح بیت 

گداختگی تن بخاطر فراق و جدايی از دلبراست و علاقه و تعلق ضمير بخاطر ديدن رخ جانان آتشی برجانم انداخته است . دردل عشاق شور و شوق خاصی وجود دارد و به دنبال نيازمی طلبند دراين طلبيدنها و خواستن ها رازهايی نهفته است قانون عشق ازخواهش ها و التماس کردن ها و ضجه ها و زاری ها و استغاثه ها حمايت می کند و به معشوق حق می دهد تا از عاشق گريزان باشد دراين مهجوری و فراق اسراری وجود دارد وصال به او به اين آسانی هم نيست اگر چنين باشد معشوقی درکارنيست اگر با يک اراده جزئی و خواهش و تمنا به خواسته خود برسيم اين خواسته برای ما بی مفهوم و بی معنی می شود ، چونکه در اين امر رنج و سختی را تحمل نکرده ايم ودربيابانها و صحراها سرگشته و حيران بخاطر وصال معشوق نمانده ايم تا لذت و شيرينی آن را بچشيم ، عشاق برای وصل به جانان سوزو گدازها و مشقتهای بيشماری را متحمل شده اند چه فرهادها بخاطر شيرينها کوهکن شده اند چه مجنونها بخاطر ليلی ها آواره کوه و دشت شده اند اين همه شعر ها ی جانگداز بخاطر چه چيزی است مگر غيراز اين است که انسان می خواهد به بی نهايت دست يابد .