به آرزوی ديدن رخ زيبا و زلف سيه اش به دامن کوه و دشت پناه بردم و ساعت های متوالی منتظر حضور گرم و سبزش بودم و صحنه های جميل حيات يکی پس از ديگری از ذهنم عبورمی کرد ، زيبای و ترنم خاص باران آغشته به برف نهايت عشق را دردل خونينم حک کرده بود و درقصه سوزان عشق و عاشقی مستغرق شده بودم و بدنبال چاره ای می گشتم تا به واپسين لحظات عشق برسم ، رسيدن با توهم و انديشه فرق دارد ، انسان در انديشه خود خيلی چيزهارا می پروراند ولی عمل کردن به آن دقت وظرافت و حوصله خاصی می طلبد اگر آن حوصله دروجود آدمی تداوم داشته باشد به خواسته های بی نهايتی دست می يابد داشتن تداوم نياز به تمرين همه جانبه دارد ، تمرين هم يک چيزی است از سوی او هديه شده است ، اگر خواهان واقعی باشيم اوهم با ما معامله خوبی می کند او ازما گريزان نيست مدام با ماست ، ولی ما ازاو فرارمی کنيم و بدنبال خواسته های خوديم ، ما چگونه عاشقی هستيم که فقط برخواسته های خود تاکيد می ورزيم ، ودرپی بدست آوردن دل معشوق نيستيم ، و لحظه وصال و شوق را درخواهش های خود می يابيم البته اگر خواهش های ما برمبنای عشق واقعی و حقايق استوار باشد ، جا برای دفاع از خود داريم ، ولی اگر آرزوها و روياهای ما برپايه های ديگر پرسه زند و شکل ظاهری عشق را به خود داشته باشد و از کلمه عشق و عاشقی به جز لذت آنی و زودگذر چيزی مفهوم نشود در آن صورت با ازبين رفتن شادابی و جوانی فرد عشق و خواستن های ما هم خودبخود از بين می رود ووجودمان خالی ازعشق می گردد ، ديگر احساس لذت برين نخواهيم کرد و دراين دنيا هيچ چيز با زور بوجود نمی آيد بلکه بايد خودرا از هرلحاظ مهيا و آماده ساخت تا آنچه که می خواهی به آن برسی ، دربعضی خواسته ها رسيدن هايی وجود دارد بعد از اندک زمانی به آن می رسی ، و بعد می بينی که سرابی بيش نبود و ازدور جذابيت و زيبایی خودرا نمايان می کرد وهدفش فريب و بدام انداختن تو بود دراين عمل نيز رازی هست و بايد به دنبال واقعيت ها گشت و چگونگی وجود جريان را مورد ارزيابی قرارداد ، چرا دراين دنيا بعضی چيز ها خودشان را به شکل سراب در می آورند تا من و شمارا فريب دهند تا از رسيدن به واقعيت های عالم هستی باز دارند ، چرا دروجودمان چنين نیروها و باورهايی گنجانيده شده تا آن سراب را برايمان دوست داشتنی و جذاب نشان دهد ، هرچه که باشد اين نيروها و باورها دروجودمان جاری است و نمی توانيم بگوييم چنين چيزی وجود ندارد ، بلکه هست بايد آن را ريشه يابی کرد و خالص هارا از ناخالص ها شناخت ، اگر خواهان قدرت واقعی و مسلط شدن براوضاع خود هستيم ، بدون اقدام عملی امکان پذير نيست ، بايک حرکت پويا و سازنده می توان خويشتن را از دست سرابهای روزگار نجات داد ، درافکار و انديشه ای اينچنينی فرورفته بودم و به آب و هوای کوهستان راه می رفتم و باآرزوهای دست يافتنی و روياهای دوست داشتنی ، گويی داشتن چنين حالتی از همه چيز جالب تر است بنابراين نمی توانيم خودرا ازواقعيتهای جاری دورسازيم ، چون چشم و گوش و دل و درک و احساس داريم ، درهمان حال و هوای خاص به سوی بازار ميوه حرکت کردم البته قصد خريد نداشتم بلکه برای رسيدن به محل مورد نظراز آن محل عبور می کردم اندکی از آن آب و هوا بيرون آمدم و به آب و هوای ميوه جات نگريستم ، ميوه های رنگارنگ و متنوعی با بوی خوش و گورا درجلو فروشگها جهت فروش با آرايش و تزئيناتی که قابل توجه باشد بطورمنظم ومرتب به نمايش گذاشته شده بود، زيبا و تازه و دوست داشتنی و با ديدن آن به دهان مان آب می افتاد ولی برچسب قيمتها طور ی بود که توانايی خريدرا از خريدار سلب می کرد و همه مردم به دقت به قيمت ها نگاه می کردند و رد می شدند و آه و حسرت دردلهاشان جوانه می زد قيمت ها بیش از حد متعادل گران بودند ، آری با اين درآمدهای اند ک چگونه می توانيم از آن ميوه های بهشتی تناول کنيم ، برای مردم فقط نگاه کردن خون دل خورد ن بود ، البته منظور اين نيست که همه چيز خوردن و غيره دنيوی خلاصه می شود آری هدف از زندگی خوردن و خوابيدن نيست ، حيات معقول به مراتب بالاتر از اين چيزهاست ولی درعالم عشق و معرفت همه چيز درجای خود از واجبات و ضروريات تلقی می گردد به مدت چندين ساعت دربازارميوه قدم زدم ميوه هارا باحسرت واندوه نگاه می کردم نه تنها من بلکه اکثر مردم همانند بنده بودند و کسی قدرت خريد نداشت ، چه بگويم و ازکجا بگويم 98درصد مردم ايران در زيرخط فقرزندگی می کنند ولی درعوض 2درصد باقی مانده حقوق محرومين را چپاول و غارت می کنند ، تنها که ميوه نيست همه چيز گران است و تعادل و ثباتی در بازاروجود ندارد ، اينگونه بی ثباتی و نداشتن برنامه جامع اقتصادی زمينه رابرای سودجويان و غارتگران آماده می سازد و وارد ميدان می شوند و با اعمال ننگين خودعرصه را برای اکثريت مردم تنگ می سازند ، راستی زندگی کردن در اين زمانه و حفظ موقعيت ورسيدن به واقعيت ها خيلی سخت شده است ، نه تنها کالاهای ضروری و مورد نياز مردم درحد سرسام آوری گرانند و ساير چيزها نيز درهمين مقوله قراردارند ( دانشگاهها با آن شهرهای سنگين و کمرشکن و با کيفيت نامطلوب ) ازوضع و حال همديگربی خبريم ومرتب برسر همديگر کلاه می گذاريم و همه چيز را برای منافع زودگذر مادی خود می طلبيم ، حرکات و اعمالمان مطلوب و شايسته نيست ، در خيلی چيزها رعايت حال همديگر را نمی کنيم مثلا با موتور درجه چندم دود زا درپارک ها پرسه می زنيم با ايجاد رعب و وحشت و صداهای ناهنجار آرامش مردم را به هم می زنيم ، نمی دانم با اين ناهنجاری ها و اعمال خلاف چگونه بايد برخورد کرد و چه راه حل منطقی و معقولانه برای حل معضلات فوق وجود دارد چگونه بايد ريشه يابی کنيم چون که هرکدام از اين موارد ريشه ومبدئی دارد ، اگردر ريشه ها جستجو کنيم وآن را بادقت بيابيم و ازدرون بسوزانيم ديگر شاهد چنين اوضاعی نخواهيم شد ... آری اين است وضع زندگی ما ..... ازماست که برماست ....
ندای عشاق...برچسب : نویسنده : mamshouga بازدید : 231