برگ زرینی ازباغ هستی

ساخت وبلاگ
بيا که درغم عشقت مشوشم بی تو

بيا بين که دراين دم چه ناخوشم بی تو

شب از فراق تو می نالم ای پريرخسار

چون روز گردد گوئی در آتشم بی تو

دمی تو شربت وصلم نداده ای جانا

هميشه زهرفراقت چشيده ام بی تو

اگرتو بامن مسکين چنين کنی يارا

دوپايم ازدوجهان نيز درکشم بی تو

پيام دادم و گفتم بيا خوشم ميدار

جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو

                ****

تشويش و نگراني تمام وجودم را فراگرفته  است ، خوشي و شادابي بي وجودتو برايم معني ندارد ، غم آتشين عشقت تارپودم را  سوزانده است ، چنين سوزشي تاثير آنچناني دردرونم نهاده است كه بطور پنهاني تمام  اعضايم درتب و تاب عشق درلرزش است ، شب هايم درفراق پري رخساران درناله و آه مي  گذرد ناله جانگدازم سكوت معماآميز شب را  مي شكند و دود آه درونم دربلنداي آسمان  نيلگون شب درحال گسترش بوده و خلوتيان تاريك نشين راازخواب عميق شبانگاهي به اوج  بيداري رسانده است ، درآن هنگام كه روز باحركت آتشين خود به تاريكي شب غلبه مي يابد  گوئي بدون تو در آتش سوزانم ، دراين امر معمائي نهفته ، كه دل اين معمادرذات مفهوم  آن گره خورده ، با نوشيدن شربت گواراي وصلت به اوج اعلي نايل مي گردد ، من درپي  وصالم جانان بدنبال هجران و فرقت ، چشيدن زهر جدائي همنشين و همدم من گشته ، مدام  درسوزهجرانم و عمري را دراين دم گذرانده ام ، بدون او حيات و معماي آن قابل حل نمي  گردد ، نمي دانم چرا آهنگ هجران سرمي دهد و دراين نواختن ها چه چيزي وجود دارد ،  چرا او با من مسكين چنين مي كند ، راستي بدون او جهان هستي قابل تفسير و تعريف نيست  ، با اوست كه وجود حقانيت خودرا مي يابد اگر با او نباشم دوپايم را ازدوجهان مي كشم  ، دنيا و عقبي برايم بي معني مي گردد ، مفهوم هستي بااو قابل شناخت است بي او زندگي  دوجهان ارزشي ندارد ، در آتشين پيام خود لحظه وصال را خواستم تا دمي خومش باشم و  اما پاسخي به عير آن نيافتم ، خوشي من با وصلت او امكان پذيراست و خوشي او بدون من  بي معني است اگر من خوش باشم او خوش است ، خوشي او بخاطر خوشي من است .

ندای عشاق...
ما را در سایت ندای عشاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mamshouga بازدید : 260 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 21:31