شجاع خال اوغلون باکی سوقتی

شجاع خال اوغلون باکی سوقتی

دامداقوران سماواری صحبتـی

ياديمدادی شسلی قدی قامتی

جونم مگـون توی دونوب ياس اولدی

ننه قيزين بخت آيناسی کاس اولدی

 

شجاع خاله اوغلي جوان رشيد و رعنايي بود از سفر باكو با سوقاتي برگشته بود كه با نامزد زيبايي خود عروسي كند قارمان را خوب مي زد عصر ها پشت بام خانه خودرا تزيين مي كرد سماور بلند ش مي جوشيد و جوانان روستا شادي مي كرد ، متاسفانه سرنوشت او به يك پرده ي سينماي رقت انگيزي تبديل شد زيرا بيش از آنكه داماد شود درگذشت و نامزد افسانه وش خودرا براي ديگران گذاشت و رفت ، آري سرنوشت اكثر انسانهاي كره خاكي به همين منوال تعيين شده است ، آدمي درزندگي كمتر به خواسته ها و آرزوهاي خود نايل مي گردد ، اكثر خواهش ها و آمالهاي خودرا با خود به گور مي برد و بهتر است بخاطر تمنيات و خواهش هاي مهمل دنيوي خودرا سرگرم نسازيم تا زماني كه قدرت و توانائي داريم خودرا اصلاح كنيم و روش منطقي و معقولي را درزندگي خود بكاربريم و هدف نهايي مان خدمت به همنوع خود باشد نبايد درفكر غارت و چپاول حقوق همنوعان خود باشيم مگر اين دنياي ظالم و مكار به چه كسي وفا كرده است و با مردم و گذشتگان چگونه رفتار كرده است و با ما هم همين گونه رفتار خواهد كرد آنچه كه از ما باقي خواهد ماند اعمال و رفتار شايسته است ، در غير اين صورت همه چيز افسانه اي بيش نيست ، انسان عاقل با افسانه ها زندگي نمي كند بلكه با واقعيت ها زندگي مي كند

 

برچسب‌ها: شجاع خال اوغلون باکی سوقتی ندای عشاق...