دیداریارغایب

ساخت وبلاگ
ديداريارغائب داني چه ذوق دارد

ابريكه دربيابان برتشنه اي ببارد

اي بوي آشنائي دانستم ازكجايي

پيغام وصل حانان پيوند روح دارد

سوداي عشق پختن عقلم نمي پسندد

فرمان عقل بردن عشقم نمي گذارد

باشد كه خود برحمت ياد آوري تو مارا

ورنه كدام قاصد پيغام ماگذارد

هم عارفان عاشق دانندحال مسكين

گرعارفي بنالد يا عاشقي بزارد

پائي كه برنيايد روزي بسنگ عشقي

گوئيم جان ندارد تا دل نمي سپارد

مشغول عشق جانان گرعاشقست صادق

درروز تيرباران بايد كه سرنخارد

بي حاصل است مارا اوقات زندگاني

الادمي كه ياري با همدمي برآرد

زهرم چونوشدرواست ازدست يارشيرين

بردل خوشست نيشم نوشم نمي گذارد

داني چرا نشيندسعدي بكنج خلوت

كزدست خوبرويان بيرون شدن نيارد

ص 679ط سعدي

                ****

بيابان تشنه و لم يزرع درانتظاراست  از تشنگي مي سوزد درپي آبي است ، سرانجام ابري درآسمان ظاهر مي شود با بارش خود  بيابان تشنه راسيراب مي سازد . بارالها سالهاست كه درانتظار بسر مي بريم بدنبال  روياهاي خوديم كاسه صبرمان لبريز شده است تاب و تحمل خودرا ازدست داده ايم ، تحمل  اين همه ناگواريها و ناملايمات غير ممكن شده است ، درانتظار آب زلال و گوارا روز  شماري مي كنيم و بدنبال دنياي نو و پاك و خالص مي گرديم براي رسيدن به سرزمين پاكي  ها راهي طولاني در پيش داريم ، تازه دراول راهيم درمسيرمان كوه ها و صخره هاي سرسخت  و ناهمواري وجود دارد بخاطر نيل به دنياي پاك و زلال بايستي تمامي مشكلات و  ناهنجاريهارا به جان خريد بايد هزينه كرد ، بدون هزينه امكاني براي رهائي نيست ،  لحظه وصال بدون هزينه پديد نمي آيد ، وجود ب باغ سرسبز و زيبا با بارش ابرهاي  سياه همراه است ، درسرزمين خشك گلهاي زيبا و رنگارنگ نمي رويد اگر خواهان مستي از  عطر گلهاي زيبائيم بايد درپي باران و آب زلال نيز باشيم ، راستي اين آب زلال و  گوارااز كجاست و آن بوي عطر دلنواز دركجاست ، چگونه ميتوان به آن يار دلنواز و دوست  داشتني رسيد ، چكونه ميتوان پيغام جذاب و دلنشين آن را درك كرد ، پيغام وصل جانان  پيوند ناگسستني با روح پاك دارد ، اگر خودرا از آلاينده هاي ظاهري پاك سازيم درك آن  پيام بسيار سهل و آسان مي گردد ، درسوداي عشق و عاشقي عقل مادي جايگاهي ندارد پختگي  عشق با پختگي عقل مادي باهم سازگار نيست ، عشق از چنين عقلي فرمان نمي برد ، حال  مسكينان را همان عاقلان و عارفان خالص مي دانند عقلاي مادي دراين دايره عاجز و  سرگردانند ، ناله عارف و زاري عاشق براي آنها معني ندارد درپائي كه به سنگ عشق  نخورد در آن پا جان و دل ندارد ، درك عشق جانان را دل عاشق صادق طلبد ، دل عاشق  صادق از هيچ چيز و هيچ كس ترس و بيمي ندارد ، فرمولها و معادلات دنيوي نمي تواند  چگونكي صداقت و پاكي عشق را بيان كند ، اوقات زندگاني براي دنيا طلبان حاصلي به جز  بيهودگي ندارد ، همدم و همدل يار شدن براي آنها چندان موردي ندارد ، معني و مفهوم  زهر و نوشدارو دردنياي مادي به گونه اي ديگر تلقي مي گردد ، درحالي كه دردنياي عشاق  هرچه ازمعشوق رسد جالب و لذتبخش است .

 

ندای عشاق...
ما را در سایت ندای عشاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mamshouga بازدید : 289 تاريخ : پنجشنبه 1 مهر 1395 ساعت: 17:30